خاطره

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد...

خاطره

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد...

به نام خدا
خاطره و در واقع تجربه من برمیگرده به زمانی که دختر بچه ای بودم که در یک دبستان دولتی درس میخوندم.دلیل اینکه ترجیح دادم از لفظ دانش آموز استفاده نکنم و کلمه دختر بچه رو به جای اون قرار بدم این هست که واقعا به سن اون زمان تاکید دارم.ماجرا از این قرار بود که یک توپ کوچیک رو با خودم به مدرسه آورده بودم تا با همکلاسی ها وسطی بازی کنیم؛زنگ تفریح که شد ماهم رفتیم تا بازی مون رو شروع کنیم و گرم بازی شده بودیم و خیلی برامون هیجان انگیز شده بود،که با وجود اینکه زنگ تفریح تمام شد،دست از بازی برنداشتیم که قطعا کار اشتباهی رو انجام دادیم.وقتی ناظم مدرسه برای هدایت ما‌ به کلاس ها اومد؛ تنها به هدایت ما یا حتی اینکه سرمون داد بزنه و دعوامون کنه اکتفا نکرد، و با استفاده از قوه تفکرش ترجیح داد که از تنبیه بدنی استفاده کنه.بنابراین تک تک مارو کنار دیوار به صف کرد و با یک خط‌کش چوبی به سراغمون اومد.مطمئن هستم که تک تک بچه ها از ترس غالب تهی کرده بودند وتعدای از بچه ها گریه می کردند.اما خب معاون محترم توجهی نداشت و به ترتیب به کف هردو دست بچه ها یک ضربه میزد.این صحنه رو کاملا به یاد دارم که یکی از بچه ها از شدت ترس و به صورت غیر ارادی ، دائما دستشو می دزدید.و خب من تقریبا آخر اون صف کابوس بودم و بالاخره نوبتم شد.و منم از اون ضربات به فیض رسیدم.قطعا این خاطره تلخ همیشه در ذهنم باقی می مونه.و الان بعد ۹ سال خودم دارم آموزش میبینم که یک معاون باشم. و رفتار معاون دوران دبستان این درس رو به من داد که هیچوقت برای تنبیه بچه ها از روش فیزیکی استفاده نکنم.البته اقرار می کنم که روش معاون روی ما جواب داد و باعث شد که دیگه هیچوقت اون کار رو تکرار نکنیم.ولی قطعا به معنی درست بودن رفتار نبود و میشه گفت«هدف وسیله رو توجیه نمی کند.»

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

خاطره

به نام خدا

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد.

خاطره و در واقع تجربه من برمیگرده به زمانی که دختر بچه ای بودم که در یک دبستان دولتی درس میخوندم.دلیل اینکه ترجیح دادم از لفظ دانش آموز استفاده نکنم و کلمه دختر بچه رو به جای اون قرار بدم این هست که واقعا به سن اون زمان تاکید دارم.ماجرا از این قرار بود که یک توپ کوچیک رو با خودم به مدرسه آورده بودم تا با همکلاسی ها وسطی بازی کنیم؛زنگ تفریح که شد ماهم رفتیم تا بازی مون رو شروع کنیم و گرم بازی شده بودیم و خیلی برامون هیجان انگیز شده بود،که با وجود اینکه زنگ تفریح تمام شد،دست از بازی برنداشتیم که قطعا کار اشتباهی رو انجام دادیم.وقتی ناظم مدرسه برای هدایت ما‌ به کلاس ها اومد؛ تنها به هدایت ما یا حتی اینکه سرمون داد بزنه و دعوامون کنه اکتفا نکرد، و با استفاده از قوه تفکرش ترجیح داد که از تنبیه بدنی استفاده کنه.بنابراین تک تک مارو کنار دیوار به صف کرد و با یک خط‌کش چوبی به سراغمون اومد.مطمئن هستم که تک تک بچه ها از ترس غالب تهی کرده بودند وتعدای از بچه ها گریه می کردند.اما خب معاون محترم توجهی نداشت و به ترتیب به کف هردو دست بچه ها یک ضربه میزد.این صحنه رو کاملا به یاد دارم که یکی از بچه ها از شدت ترس و به صورت غیر ارادی ، دائما دستشو می دزدید.و خب من تقریبا آخر اون صف کابوس بودم و بالاخره نوبتم شد.و منم از اون ضربات به فیض رسیدم.قطعا این خاطره تلخ همیشه در ذهنم باقی می مونه.و الان بعد ۹ سال خودم دارم آموزش میبینم که یک معاون باشم. و رفتار معاون دوران دبستان این درس رو به من داد که هیچوقت برای تنبیه بچه ها از روش فیزیکی استفاده نکنم.البته اقرار می کنم که روش معاون روی ما جواب داد و باعث شد که دیگه هیچوقت اون کار رو تکرار نکنیم.ولی قطعا به معنی درست بودن رفتار نبود و میشه گفت«هدف وسیله رو توجیه نمی کند.»

  • فاطمه شکوهی نیا